کد مطلب:35560 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131
به فریادها رفته بر آسمان بدین شور و شیون مداریدشان تو گویی كه برپا بود رستخیز كه آنان عزیزان با عزتند كجا شد توانایی مردمان توانایی رادمردان كجاست چو حارث پیاده بد اندر ركاب هم اكنون ز دنبال من بازگرد نه شایسته باشد كه باشم سوار تملق بود این، نباشم چنان چو كردی چنین، می شود پیشوا به خاك آورد آبروی كسان بلی، زود اكنون ز من بازگرد نخواهم ببینم مسلمان چنین شما را بود، روزگاری به پیش نماند ز اسلام جز نام آن [صفحه 294] كنونست لبریز مسجد چنان در آن روز مسجد بماند چنین ز بیرون بماند چه زیبا بنا نه تقوا درخشد نه عصمت در آن همه فتنه انگیز و اهل ریا در آن روز آن مردم خیره سر شنیدم، در آن روز پروردگار در آن تیرگی مردم بردبار خدایا، به سوی تو روی آوریم چو لغزش خطرناك شد بر بشر گروهی جفاپیشه و نادرست به دور معاویه گرد آمدند نه چونان مهاجر شده در بدر نه بودند انصار را در شمار به اسلام نگشوده چشم یقین بلی، مردمی دور از مردمی درخشیدن سكه ی سیم و زر به تحكیم این ناسزا مردمان چو «عمرو بن عاص» است و آن حیله ها «ابوموسی»، آن ابله اشعری در این كار اكنون شما بنگرید كه «عبدالله قیس» بر ضد ما ندانسته خود معنی فتنه را ندانسته شمشیر و چاچی كمان نمی كرد اگر فتح نیروی ما نه، مشروع دانست خود اشعری كسی را كه این سان بود رای سست [صفحه 295] نشاندید با داهیه روبرو كسی كو به فتوی كند اشتباه چگونه بدین كس كنید اعتماد چو فرزند عباس،«عبدالله» است نشانید بر جای آن اشعری بكوبد همی مشت تدبیر سخت ببینید، كشور دچار خطر [صفحه 296]
در بازگشت از صفین بر قبیله «شبامی»ها گذر كرد. زنان «شبام» بر شهدای خویش می نالیدند. در این هنگام «حرب بن شرحبیل شبامی»، از بزرگان قبیله ملازم ركاب حضرت بود، كه مولا امیرالمومنین (ع) فرمود:
به ماتم نشستند یك سر زنان
ممانید این سان به شیون، زنان
منالید خود بر شهید عزیز
به قرب خدا غرق در نعمتند
كه ساكت نمایند این دختران؟
كه اینجا چنین شور و غوغا بپاست
چنین گفت مولا ندانم صواب
كه كوچك شود این چنین، قدر مرد
تو باشی پیاده در این رهگذار
نگشت از تملق مرا شاد جان
بر آحاد و افراد بی اعتنا
چو معذور گردد حكومت به جان
نخواهم پیاده شوی رهنورد
كه كوچك شود در بر آن و این
نماند ز اسلام، جز نام بیش
ز احكام قرآن نماند نشان
كه غوغا در آن است از مردمان
ولی، خالی از توده مسلمین
درون بوده ویرانه ای ناروا
كه گردید جای فریبندگان
به سالوس در بند و دور از خدا
به فحشا كشانند هر رهگذر
بلا می فرستد به شهر و دیار
بمانند در ژرف حیرت دچار
مبادا، چنین آزمایش شویم
خدایا، رها ساز ما را ز شر
همه ناكس و ناجوانمرد و سست
پی سودخواهان ناحق شدند
كه باشند خود بر شرف مفتخر
كه در یاری حق بدند استوار
به راه محمد (ص) نه آن و نه این
نه پیموده هرگز ره آدمی
كشیدست آنان بدان رهگذر
شما را گرفتند بازی كنان
كه گردد معاویه از آن رضا
كند نیز خود بر شما داوری
ببینید، شایان ضرر كرده اید
كند سخت تبلیغ بر ناروا
زند دم به تبلیغ صلح و صفا
به صلحند این هر دو چون پاسبان
كه می زد، دگر دم ز صلح و صفا؟
چنین جنگ و اكنون كند داوری!
فرومایه مردی بود نادرست
كند با چنانی، چنین گفتگو
بود ابلهی پست و گم كرده راه
نماینده كردید، این بد نهاد؟!
ز كار سیاست بسی آگه است
به تحكیم سازد چو او داوری
بر آن سینه ی «عمرو» برگشته بخت
نباشد چنین اشعری چاره گر
صفحه 294، 295، 296.